سؤال:پیش از هرچیز درباره ی خود، زندگی و فعالیت های فرهنگی
و هنری تان صحبت کنید.
عبدالعظیم صاعدی: عبدالعظیم
صاعدی:
متولد سال 1324 درتهران هستم، پدر، پدر بزرگ و جدّم نیز در تهران روزگار گذرانده و
سرسوزن ذوقی اگر هست موروث مقدّسی است به وام از آنان. یادگارهای به جا مانده از
ایشان آثاری است به زبان های عبری و عربی در زمینه ی پژوهشهای ادیان و مذاهب که نزد
اهل تحقیق، آثاری ارزشمندند. طبق معمول بیش تر انسان ها، رفتن به دبستان، دبیرستان،
سال هایی
ر دانشکده ی الهیات و بعد... تدریس و نشر، نشر و تدریس. نخستین کارم را که قصه ای
است تحت عنوان «آن جا که خدا را می توان یافت» درنوزده سالگی، سال های جسارت و
جوانی روانه ی بازار کتاب کردم که درچهاردهه ی اخیر هم چنان تجدید چاپ شده و بعد
ازآن به ترتیب مجموعه های شعر و نوشتن درباره ی اخلاق و عرفان، گونه های دیگر کارم
را شکل داده است. از جمله مقدمه ای برکتاب «تماشاگه راز» اثر استاد شهید مرتضی
مطهری در سال 1358 و آخرین کارم درسال 1375 کتاب «حافظ در اشتیاق ظهور» است و در
این میان نوشتن مقدّمه ای بر دیوان پروین اعتصامی، مقدّمه و توضیحی بر کتاب
شریف«تذکره المتّقین» اثر حاج شیخ محمّد بهاری و چاپ پنج مجموعه ی شعر، فهرست
کارهای دیگرم را شامل می شود.
از
جمله آثاری که در دست چاپ دارم، کتاب «خداباوری در شعر فروغ» خردخیزی های سعدی
«شهاب های شکفتن گفتن» وسه مجموعه شعر دیگر است و چون محور کارم در موضوع ادبیات،
معطوف به شعر است، سعی می کنم شعر را در متأخرترین شکلش یعنی شعر سپید به مذهب
نزدیک کنم، چرا که درتمام قالب های کلاسیک، شاعران گذشته ی این مرز و بوم شعر مذهبی
را به اوج و ارتفاع بایسته ی خود رسانده اند و چنان چه قرار است زبان شاعر، با زمان
شاعر هماهنگ باشد، شاکله ی شعر سپید بهترین قالب برای بیان مضامین مذهبی در این
زمان است.
سؤال: نقد از دیدگاه شما چگونه ارزیابی می شود؟
عبدالعظیم صاعدی:
نقد هر اثر هنری، نوشتن درباره ی آن اثر، توسط افراد آشنا به آن هنر است و صد البته
بدون هر حبّ و بغض نسبت به خالق اثر، نقد هنر، نوعی قضاوت درباره ی کمّ و کیف کاری
است که یک هنرمند به مجامع ارایه می دهد و باید به قصد روشن شدن خطوط مختلف یک اثر
صورت پذیرد.
نقد
کامل، بررسی تمام وجوه یک اثر است و سره را از ناسره از هم تفکیک نمون، به گونه ای
که نقد منتقد رهنمودی برای صاحب اثر و راهگشایی برای مخاطبین اثر هنری باشد.
یک
ناقد خوب دست کم باید به چند خصوصیت زیر آراسته باشد: در موضوع اثری که آن را مورد
نقد قرار می دهد صاحب نظر به علم به آن موضوع مسلّط و محیط باشد و براساس مراتب
علمی به تشریح آن اثر بپردازد. و نیز هوشیار، بصیر و بی غرض باشد. ناقد همچنین باید
از حساسیتی فوق معمول برخوردار باشد و به لایه های گوناگونی که صاحب اثر قصد ارایه
آن را داشته نقب بزند. از هیچ نکته ای در اثر هنری مورد نقد، بی توجه و بدون دقت
نگذرد. در موضوع مورد نقد «دید»ی جهانی داشته و ازتوانایی بیان، و قدرت قلم بی بهره
نباشد. هم چنین دارای تجربه و شهامت کافی جهت ابراز عقیده باشد. افزون بر تمام این
مراتب ناقد باید شیفته و دلبسته ی تحقیق در تمام مسایل هنری باشد و ازغنای فرهنگی
لازم بهره مند باشد، غنایی که حاصل سلوک قلبی و عقلی ناقد واقعی است.
نقد
یک ناقد باید اهرمی باشد برای حرکت های بعدی و برتر یک هنرمند و پتانسیلی برای
رساندن مخاطب به کشف های تازه در اثر هنرمند.
سؤال: آیا نقد هنری منحصر به شعر و نثر است؟
عبدالعظیم صاعدی: نقد هنری به تمام وجوه و چهره های هنر که تاکنون بشر به کشف آن نایل شده مربوط می
شود. یعنی به تعداد هنرهای بشری می توان«نقد هنری»داشت. شعر و نثر، چون قدیم ترین و
رایج ترین هنرهای ادوار است، مورد ملاحظه ی ناقدین بیشتری بوده و هست و چون تعداد
شاعران و نویسندگان همیشه از هنرمندان رشته های دیگر بیشتر بوده، لذا ناقدین بیش
تری جلب این دو نمونه از هنر انسانی شده و می شوند. چه بسا چنان چه هنر خطّاطی و یا
نقاشی خالقین و مخاطبین بیش تری می داشت، بازار نقد در آن هنرها گرم تر و گیراتر می
بود. به هرحال تا هنر هست گونه های
نقد هنری نیز خواهد بود و تمام هنرهای روی زمین نقدهای هنری می طلبند و این امر
محدود به هنرهای تجسمی یا نوشتاری نمی شود.
سؤال: آیا یک اثر هنری می تواند صرفاً تعهّد آفرین باشد؟
عبدالعظیم صاعدی: هنر متعهّد، تداوم حیثیت انسان و موجب غنای روح بشر است. هنر متعهد خسران و حیف را
از زندگی آدم ها دور می کند. هنرمتعهّد، بازیافت تمتع های گمشده ی جان آدمی است و
سایه ساری است که انسان می تواند در آن «خود» را ورق بزند و ناخواناترین سطور«خود»
را مرور کند. هنر متعهّد روح را از رسوب در خلأها باز می دارد و راه رسیدن به موهبت
های تازه را هموار می کند. هنر متعهّد یک ضمانت موثّق برای رسیدن و رساندن به مدینه
ی فاضله است. کار هنر و کار هر هنرمند ایجاد تعهد درمخاطبین می باشد. هنر خلاقیتی
است که شالوده و جوهره ی آن الهام است و الهام، نوعی وحی ضعیف است. با این تمهید،
کار هنر، و هنرمند نمی تواند جدا از تعهّد باشد، چرا که هرجا سخن از وحی است، حضور
تعهد امری طبیعی است.
اگر
خلّاقیت را«درخت» فرض کنیم، درخت بدون میوه و یا سایه چه نام خواهد داشت. تعهد،
میوه و سایه ی هنر به حساب می آید. وظیفه ی هنر فرابرآوردن آدم ها به ملکوت پدیده
های پیرامون آن هاست و هنرمندی ارزنده تر است که پل ارتباط انسان ها با این اشراق و
شهود باشد. هنر به معنای واقعی کمک نمودن به انسان ها جهت رساندن آنان تا کُنه جلوه
های هستی است و هنری که در ذات خود تعهد را می پرورد و می گسترد ماندگار و ماناست.
قرآن که آخرین کتاب وحی است و بیش ترین تکیه را در ایجاد تعهّد در انسان ها دارد آن
جا که زبان به «قصه» می گشاید و هنر را عامل تذکار «تعهّد» به انسان ها قرار می
دهد، در واقع به ما می آموزد «هنر و تعهّد» عناصری هم ترکیب و به نوعی مترادف با
یکدیگرند. یقیناً هنر غیر متعهّد جاودانه نخواهد بود. اگر حافظ و مولانا از دیروز
برای همه ی جهانیان مانده اند و درامروز همانندآنان، فروغ و سپهری، به دلیل آن است
که «تعهّد» رکن اصلی کارهاشان بوده و ارکان دیگر فرعی بر این اصل... به هرحال هنر
باید متعهّد باشد، تا متعهّد کند. نوعی نیروی تکان دهنده داشته باشد و حسی را تغییر
داده عامل حرکتی نو درمخاطب شود. لیکن این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که
هنر باید تعریف خود، کند. به اعتبار متعهّد بودن نمی تواند فی المثل شعر را خارج از
موازین این هنر به صورت «سرمقاله» عرضه کند. شاعر باید تعهّد را با موازین اصالت
های هنر شعر مطرح کند و روزنامه نگار با موازین ژورنالیسم به طرح تعهّد بپردازد.
سؤال: مسایل جهانی تا چه اندازه می توانند درشکل پذیری و
اثرگذاری یک اثر هنری دخیل باشند؟
عبدالعظیم صاعدی: به
گونه ای طبیعی هنر متعهّد انعکاس دهنده ی اساس مسایل جهانی درتمام زمینه ها است و
با توجه به گسترش وسایل ارتباط جمعی هیچ هنرمندی امروز نمی تواند از انعکاس مسایلی
که درجهان می گذارد، ساده و سایه وار عبور کند. تسلّط یک هنرمند و آگاهی های وی از
آن چه درجهان امروز می گذرد، بی تردید باعث بزرگی و عدم نقصان کارش خواهد شد.
یقیناً شیخ اجل سعدی شیرازی چنان چه موفق به آن سفرهای سالیان نمی شد و از این طریق
کسب علم و تجربه بیش تر نمی کرد، هرگز موفق به خلق دو اثر فنا ناپذیر
«بوستان»و«گلستان» با این طیف از عظمت و گستردگی نمی شد. هنرمند باید درجهان برون و
دنیای درون خود سفرهای دایم داشته باشد. اطلاع از مسایلی که در جهان و زمان هر
هنرمند می گذرد لازمه ی واقعی و بن مایه ی حقیقی کار اوست. در غیر این صورت اثر
هنرمندان در دایره ی محدود فرهنگ محلی و چارچوب ناقص اطلاعات قومی، موجودیت خواهد
یافت و ترسیم گر تاریخ و جغرافیای خود هنرمند خواهد بود و هرگز اثری جهانی نخواهد
شد. اطلاع از آفاق و انفس، کار هنرمند رادرطراز و طرزی جهان پسند جلوه گر و مؤثر می
سازد.
سؤال: آیا دخالت زبان شناسان را در امر نقد ادبی ضروری می
دانید؟
عبدالعظیم صاعدی: نه
تنها دخالت که سرایت زبان شناسان در امر نقد ادبی، باعث تکامل و رونق ادبیات خواهد
شد. زبان شناس با راهنمایی های خود، شاعر و نویسنده را از اختلالات ونقصان های ادبی
رها می کند و باعث می شود هنرهای نوشتاری هنجارهای صحیح تری را پیروی کنند. مشخص
است که هر ناقد ادبی تا حد تخصص از زبان شناسی آگاهی واطلاع ندارد و چنان چه این
آموزش های لازم از طریق متخصصین این فن، به منتقدان منتقل شود، و منتقدان با شناخت
های بیش تری از شگرد های
هر زبان، به نقد آثار نوشتاری بپردازند، شاعران و نویسندگان سریع تر به معایب و
محاسن اثر خود واقف می شوند. لاجرم دخالت زبان شناسان در کار منتقدان ادبی باعث
بالارفتن کیفیت نقد آنان، و بالایی کیفیت کار منتقدان، موجب والاتر شدن اثر شاعران
و نویسندگان خواهد شد.
سؤال:شعرهای چاپ شده در مطبوعات را چگونه ارزیابی می کنید؟
عبدالعظیم صاعدی:
شعر نیز چون هنرهای دیگر، می تواند خوب و بد و کامل و ناقص داشته باشد و چون
مطبوعات انعکاس دهنده ی اثر هنری تمام هنرمندان درسطوح مختلف اند، لذا ما به طور
طبیعی شاهد کارها و اثرهای خوب و بد و ناقص و کامل بسیار در مطبوعات هستیم و
کارهایی را که امروز خوب و کامل می بینیم، بی تردید دیروز چنین نبوده اند و در سطوح
پایین تر مانند همان کارهایی بوده اند که امروز در مطبوعات آن ها را بد و ناقص می
بینیم. لذا ارزیابی ما نمی تواند انعکاس دهنده ای واقعی باشد. هنر و هنرمند درجهت
تکامل گام می نهند و همیشه فردا، روز دیگری برای کاری برتر است با این همه در صفحات
ادبی مطبوعات، سبزی «غزل های نو» و آبی«شعرهای سپید» برایم رغبت برانگیزند. خاصه
وقتی که شعر سپید کار ایرج قنبری، رحمت حقی پور، مسعود احمدی، و ارغوان بهداروند
است و غزل اثر سیمین بهبهانی، حسین منزوی، کامران شرفشاهی، شیون فومنی، غلامحسین
عمرانی، ضیاءالدین ترابی و محمود سنجری است.
سؤال:
ارزیابی شما از شعر امروز و مواضع آن چگونه است؟
عبدالعظیم صاعدی:
عرضه ی مواضع هنر، کار خودِ هنر است. خاصه هنر شعر که در میان هنرها زبانی گویا
دارد. شعر امروز با تمام بالندگی های و ارزش های روشنش، متأسفانه جز دو موضع خاص را
افاده و القاء نمی کند و انتشار نمی دهد. این دو موضع را می توان شعر ستایش گر-
و شعر ملامت گر خواند و متأسفانه هیچ یک از این دو نوع شعر نمی توانند آینه ای جهت
بازتاباندن واقعیت ها باشند، چرا که نوع شعر نخست، به جهت خوش بینی بیش از حد، از
بیان واقعیت ها دور می افتد و نوع دوم این شعر به لحاظ گژنگری های خاص به واقعیت ها
نزدیک نمی شود. به هر حال، همیشه یک روی سکه را دیدن، محروم ساختن خود از دیدن آن
روی دیگر سکه است. برنده آن کسی است که چشمی برای دیدن هر دو روی سکه را دارد و
بالاخره می توان گفت: شعری قابل ارزیابی کامل و همه جانبه است که به دور از سمت
گیری های سلیقه ای تصویر ایده آل های بشری در تمام لایه ها باشد.
سؤال:نقد
ادبی باید بر چه اصولی استوار باشد؟
عبدالعظیم صاعدی:
نقد ادبی بایسته است بر اصول علمی این فن استوار باشد؛ یعنی برشناخت موازین نقد و
هم چنین متکی به مکانیسم این کار باشد. هر اثر ادبی باید نقد نظری و نقد علمی شود،
به گونه ای که هم آفریننده ی اثر را راهنمایی کند و هم مخاطب را به شناخت های لازم
از اثر هدایت نماید. در این رابطه ناقد ادبی باید بر اصول تحلیل فرم اثر- ترسیم
محتوای اثر- و تجزیه ی ساختار اثر ادبی تکیه کند. چرا که این سه عنصر، تشکیل دهنده
و ارکان یک اثر ادبی اند. فرم، محتوا، ساختار و افزون بر این ها در نقد ادبی به هیچ
روی نباید شتابکارانه عمل کرد و متولیان و پاسداران نقد لازم است نقطه نظرهای خاص
خود را دریچه ای جهت رؤیت اثر هنری قرار ندهند.
سؤال:برای
رهایی از فرم گرایی محض چه باید کرد؟
عبدالعظیم صاعدی:
درجای دیگر نیزگفته ام درست است که فرم وسعت و ظرفیت دارد و چون از انعطاف های
مختلف به وجود می آید این استعداد را دارد که به «برون و درون» شعر خیزش دهد، ولی
با تمام این کیفیات شعر فقط فرمالیسم نیست و برای برطرف شدن نقیصه ی فرم گرایی- که
جریانی نه چندان جدی در شعر بعد از نیماست- یقیناً به محتواگرایی مطلق نیز نباید
روی آورد. چرا که فرم و محتوا هر کدام به دور از «محض» شدن، لازم و ملزوم تکامل یک
اثر نوشتاری اند. برازندگی یک اثر خوب ادبی ایجاب می کند از این دو عنصربه گونه ای
استفاده کند که جواب دهنده ی همدیگر شوند. یک کار موفق، از تمام عناصر و مصالح که
دردست دارد به جا و به یک اندازه درخود جای می دهد و شاعری که تن و روانش را زا
«فرم» های ناپایدار خارج کرد، بدون شک، اثرش نیز از فرم گرایی مطلق و یا محتواگرایی
محض بیرون خواهد آمد.
نه
تنها«فرم» و حتی محتوا هم اگر به صورت اجبار بر فضای شعر سنگینی کرد، شعر نامطبوع و
کم تأثیر خواهد شد و شاعر از جوهرهای ناب شعری دور خواهد افتاد و به طور خلاصه شاعر
باید با استفاده از مصالح هنری اش به زبانی دست یابد که با آن بتواند هر نوع مضمونی
را بسراید؛ زبانی که به درد همه ی مضامین بخورد. فرم و محتوا هر کدام جزیی از کالبد
شعرند و هیچ گونه تضادی با هم ندارند و می توانند در ذهن هنرمند خلاق با هم رشد
کنند و موجد اثری کامل شود.
سؤال:
هنرمند امروز حقانیت شعر زمان خویش را چگونه توجیه می کند؟
عبدالعظیم صاعدی
بنده حقانیت شعرم را که همان«عرفان» است زندگی می کنم و فکر می کنم
زندگی توجیه بردار نیست و اصولاً هیچ چیز صریحی نیاز به توجیه ندارد. مثل آب، مثل
آفتاب.
حقانیت شعر من، چهل سال است حقانیت زندگی من بوده و بعدها حقانیت مرگ من خواهد بود.
شعر متوسل شدن به استعداد و خیال و حس است برای موجود کردن آن چیزهایی که منطق و
فلسفه از ایجاد آن عاجزند و حقانیت چنین کاری نباید نیاز به توجیه داشته باشد.
همیشه«چیز» هایی«نیست» اند که شاعران آن ها را «هست» می کنند. و این از عهده ی هر
علم و دانشی خارج است و هر شعر حقیقی منادی حقانیتی فرازمانی و غیر قابل توجیه است.
شعر حقیقی، از زمان بیرون می زند و این بیرون زدنش هرگونه توجیهی راخنثی می کند.
سؤال:ویژگی
شعر انقلاب را چگونه ارزیابی می کنید؟
عبدالعظیم صاعدی:
شعر
انقلاب- که بخشی از مجموعه ی شعر این دو دهه است- خود شرح مبسوطی را می طلبد؛ شعری
از سیر نطفه تا تولد و اکنون با موجودیتی سایه وار در سطح کشورهای فارسی زبان، و من
معتقدم ویژگی این شعر در «قالب ناپذیر» بودن آن است. شعری در تمام قالب های رایج در
زبان فارسی از قصیده و غزل گرفته تا نیمایی و سپید. هنوز زمان ارزیابی واقعی چنین
شعر نرسیده، چرا که هنوز این شعر به قله های خود دست نیافته تا ملاکی برای ذیل وفوق
آن داشته باشیم. وقتی در غزل قله ای چون حافظ داریم، در مثنوی قله ای هم چون
مولانا، در قصیده قله ای بسان ناصرخسرو و در شعر نو قله ای چونان نیما و فروغ،
ارزیابی این قالب ها از شعر امری سهل و شفاف خواهد بود. چرا که ملاکی مطمئن فرادست
داریم که مقیاس را آسان می کند. شعر انقلاب نیز باید به قله های خود برسد، این شعر،
اکنون«جوانی» است که نیمی از قلبش کال است و شعری که به طور «کامل» تکنیک و استیل
خود را کشف نکرده، قابلیت های ارزیابی واقعی را برنمی تابد. شعر انقلاب در فرصت
اندکش هنوز به قوام های لازم خود نرسیده. هنوز کسی این شعر را بر قله نرسانده و نمی
دانیم کی این مهم اتفاق خواهد افتاد. در این شعر هنوز کسانی مثل پروین، نیما، سهراب
و اخوان ظهور نکرده و کسی مثل خیلی کس های دیگر در شعر پیش از انقلاب. کسی که این
شعر را متناسب شأن زمانش از چاه به چکاد بکشد.
سؤال:
به نظر شما شاعران معاصر چگونه می توانند خود را در سطح جهانی بنمایانند؟
عبدالعظیم صاعدی
:
شعر جای تجربه کردن آگاهی های تازه ی شاعر است. این آگاهی ها آن هنگام که جهان
شمولی یافت، انعکاسش در شعر می تواند شعری را جهانی کند. شاعر کسی است که روی خط
تضادها حرکت می کند، یعنی هم چنان که در فردیت خود غرق است در کلیت جهان بیرون از
خود هم جاری است. حال هرچه به «دید» درونی و برونی خود وسعت دهد و دریچه ی
«دید»ش رابزرگ و بزرگ ترکند، شعرش هم چنان مجامع بزرگ و بزرگ تری را جذب و جلب می
کند.
هر
شاعر هنگامی شعرش جهانگیر خواهد شد و در سطح دنیا به گوش خواهد رسید که فراتر از
مرزبندی ها، حرفی برای انسان در هر رنگ و شکل و باور داشته باشد. و در نهایت وقتی
یک اثر شعری منعکس کننده ی فرهنگ بومی شاعر، و فرهنگ کشورش و نیز پژواک گر فرهنگ
جهانی انسان ها باشد، جهانی خواهد شد.
سؤال:
آیا زمان غزل به سر رسیده است؟
عبدالعظیم صاعدی:
غزل
در زبان پارسی قالبی است برای بیان شکوهناکی ها و ارتفاع های بیدار عشق و تا انسان
بر روی کره زمین می زید، این همزاد (عشق) نیز با اوست و تا عشق هست، غزل هم هست و
چه «هست» خجسته و مبارکی.
به
تعبیر دیگر غزل، قالبی است کمال یافته از شعر دیروز، و امروز و چون قالبی است از
تکوین گذشته یقیناً شعر فردا نیز خواهد بود. این قالب از شعر متنوع ترین اوزان را
در شعر پارسی به خود اختصاص داده و وزن جادویی است در شعر که قدرتش هرگز اجازه
نخواهد داد تا به فراموشی سپرده شود. حافظه آدمی به طور طبیعی خواستار«وزن» است و
هرحرف موزونی را زودتر جذب می کند پس غزل که شالوده و اساسش را وزن شکل می دهد،
چگونه شعر «همیشه» نباشد؟
سؤال:
چه حرف تازه ای برای اهل قلم دارید؟
عبدالعظیم صاعدی
:
عادت کنیم که هنر را وسیله ای قرار دهیم برای شکافتن کنه هرپدیده ی مادی و معنوی و
آن گاه با عشق بنویسم. و از عشق ... چرا که فقط عشق می تواند به اعماق و ژرفناهای
ناشناخته نقب بزند و از آن جا راه های نوین و نجات بخش را به بشر امروزی گوشزد
نماید و به گفته ی عزیز دیریافته ام حاج محمّد باقر توکّلی که شعرهای زیر
ترجمه ی باورهای اوست:
عشق
پایان می دهد ایکاش را
زندگی در هیأت پرخاش را
زندگی بیتوته ای در غربت است
دست
های برفی یک فرصت است
«عشق» رادریاب در غربت همین
دست
فرصت آب شد ای نازنین
|