عبدالعظيم صاعدي-آخرين كلام خاك --گرجي
عبدالعظيم صاعدي-شعر سپيد- عارفانه-عاشقانه-نماز-نيايش-پاييزي-خدمات نشر-نتشارات نور فاطمه

فهرست اصلي
1 - صفحه اصلی
2 - آشنایی
3 - کتاب های نثر
4 - دفتر های شعر
5 - کتابهای زیر چاپ
6 - کلامی و پیامی
7 - صاعدی و دیگران
8 - تماس با ما
9 - خدمات كارشناسي
10- دريافت كتاب PDF
 
 
صاعدی و دیگران
1- دکتر پرویز محمدیان
2 - ابراهیم زاده گرجی
3 - ابراهیم زاده گرجی
4 -  شکور لطفی
5 - دکتر سنجری
6 - عباس مهری آینه
7 - شهرام شاهرختاش
8 -کامران شرفشاهی
9 - احمدرضا دریایی
10 -امید مسعودی
11 -مهرعلی محمدنژاد
 

مجله کیهان فرهنگی

شهریور و مهر 1384- شماره 228- 227
صفحه 98 

 

بررسی و معرفی آخرین دفتر شعر عبدالعظیم صاعدی

«آخرین کلام خاک»...

بررسی: ابراهیم زاده گرجی

  60 سال دارد. سال 1324 در تهران متولّد شده است. 21 ساله بود که اولین کتابش را از مطبعه در آورد؛ «آن جا که خدا را می توان یافت» (قصه ای در جستجو و شناخت خدا) و آخرین کتاب وی دفتر شعری است با عنوان «آخرین کلام خاک» که تابستان 1384 به بازار شعر عرضه شد.«آخرین کلام خاک» حاوی 131 عنوان شعر در186 صفحه است. به علاوه، مقدّمه ای به قلم دکتر محمدرضا سنگری با عنوان«شعر سپید مذهبی».
صاعدی در میانه اوّلین کتاب(1345) و آخرین کتاب(1384)، یازده اثر دیگر(به شعر و به نثر منتشر کرده و مقدّمه هایی بردیوان پروین اعتصامی، «تذکره المتّقین(آیت الله بهاری همدانی)»و «تماشاگه راز»شهید مطهری نوشته است.)
صاعدی شاعر و نویسنده ای است دیندارو مذهبی. تمام آثار وی از چنین سرچشمه ای می جوشند.
به این ویژگی باید ویژگی دیگری نیز افزود تا کامل شود و چشم انداز خاصی پیدا کند. وی تعلّق خاطری اساسی به عرفان دارد، همراه با تجربه های عرفانی. به ندرت می توان در دفاتر شعری اش، اثری یافت کرد که در چفت و بست وابستگی های مذهبی اش ملاط دریافت های عرفانی رنگ و بوی خاصی بدان نداده باشد.
«آخرین کلام خاک» به روشنی این دو ویژگی را نشان می دهد:
از پله های پرواز آموز نامت/ تا پیشانی بلند خورشید/ و از آن جا/ تا بی نهایت ادراک/ مسیر هر شب شیعه است/ علی جان!/ نام شریفت/ رواج معراج است.(رواج معراج، ص20)
در حرب تن به تن/ با اژدهای «نفس»/ نامت: ویرانگر هراس/ نامت: تیغی دو دَم/ و خونریز/ نامت: شکفتن ظفر/ و حیاتی است مکرر/ نسل سالکان فاتح/ مردار کنندگان نفس/ هر آینه/ حرفی از«زین العابدین» در دست داشته اند/ صیقلی ترین شمشیر.( شکفتن ظفر، ص 151)
این دو ویژگی (خلاف تصوّر برخی) حداقل وی را پای بند سنّت شعر فارسی نکرد و در قالب های عروضی بست ننشست.
صاعدی شاید دیرپاترین شاعر معاصر مذهبی(به معنی اخص) است که ضمن غواصی در دریای عروضی، مرواریدهای حد توان خود را صید کرد و هم چنان می کند، وقتی هم به کرانه می رسد در ساحل می نشیند به جریان نیمایی می پیوندد یا قایق سپید سرایی را در موج خیزهای شعر به جریان دلخواه می اندازد. بنابراین، شاعر بهره ی خویش را از هردو سو می گیرد.
شب است می دانم/ و تا خدا/ راهی است دراز/ در پیش/ اما.../ من با «زهرا» روانم/ -با چراغ روشن-/ مخاطره/ در بی چراغی است.(بی چراغی، ص105)
یکی از عملکردهای خوشایند شاعر در سپیدسرایی، فقط کلی گویی درباره ی باورهای دینی و مدهبی نیست بلکه وارد کردن نام و عنوان های شخصیت های اصلی اسلام و شیعه در شعرهاست. بدین طریق هویّت و تشخصی به آثارش بخشید و راهی را هموار ساخت که به ویژه در دهه 40و50 با توجه به فضای جامعه، راحت نبود. باید یادآور شود که صاعدی آدم منزوی هم نبود یا فقط با دینداران ارتباط نداشت بلکه با طیف گسترده ای از روشنفکران، به خصوص شاعران می نشست و برمی خاست و با مطبوعات مطرح آن دوره ارتباط نزدیک داشت.
و اکنون خاطراتی بکر از همه ی آنان دارد که شنیدنی است، اما هرگز تحت تأثیر تفکرات غیردینی یا ضد مذهب شان قرار نگرفت و خود را نباخت.
درحقیقت صاعدی از ظرفیت شعر نو معاصر به سود تفکرش بهره گرفت و دیگران را پشتیبان شد تا در این راه قدم بردارند. چنین فضای حاکم بر ذهن و زبان صاعدی و محیطش، باید علتی باشد که وی را «محتوا اندیش» کرده و در مواردی محتاط بارآورده است تا درون مایه ی شعر را بر صورت و ساختار آن تحمیل کند. در حقیقت وی هرگز محتوا را فدای صورت نمی کند. گرچه در صورت سازی(فرم) نیز راحت طلب نیست. دقت در سروده های نو(نیمایی و سپید) گویای هر دو وجه کار است؛ اصل، باید محتوا بر صورت غلبه کند و بعد نباید از صورت سازی های جذاب و زیبا همراه با خلق ترکیب هایی با ممیزه های تخیّل و توسع غفلت کرد.
با کدام پیراهن- با کدام پای افزار/ زنگین کمان خانه«علی» می شدی؟/ با تنها جامه بی وصله ات- جامه بختت-/ آن دلی را که خریدی/ چند وصله داشت؟/ و چه بیم ات در راه خانه «داماد»/ اگر/ پای افزارت را/ بی نوایی دیگر می طلبید!/ عروس «خانه زاد» خدا/ فرشش گیسوان غرور ملایک است/(گیسوان غرور ملایک،ص85)
برمستی نگاهت/ وصفی نمی دانم/ می دانم امّا/ بدمستان خاک/ -سالکان دهر-/ همه،/ از دوچشم تو باز می گردند/ هان، عارفان پاک!/ عربده تان جاوید/(مستی نگاه، ص 182)
شاعر از قرابت و آمیزش این دو وجه، زیبایی را نصیب خویش و مخاطب می کند، به ویژه درپاره هایی از شعر که شاهین این دوکفه، چشم در چشم هم می دوزند و به تعادل می رسند.
انسان/ نباید به اغما می رفت/ تاریکی/ نباید همزاد زمین می شد/ و خشکی- همسفره ی آسمان/ عاشورا... در آب/ عاشورا ... در خاک/ دستان ابوالفضل را/ مشتاقانه کاشت/ عاشورا/ چه خوب می پنداشت/ می بینی؟/ آسمان، ابوالفضلی است/ -ایثار محض-/ زمین، ابوالفضلی است/- بذل مطلق-/ آسمان/ آفتاب و برف را با هم می بارد/ زمین/ تا هنوز/ زندگی می کارد.(ایثار محض، ص 141)
به هرحال «آخرین کلام خاک» مجموعه شعرهای نو(اکثراً سپید) صاعدی است بر محور هشت معصوم که در هشت دفتر(فصل) تدوین کرده است(رسول خدا(ص)، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام رضا و امام مهدی(ع) (اما اشعاری درباره ی حضرت خدیجه، حضرت زینب، ابوالفضل العباس و قاسم بین حسن(ع) هم دارد).
امیدواریم که دفتر شعر دیگر وی در قالب های عروض سنتی نیز به بزودی انتشار یابد تا «آخرین کلام خاک» کامل شود. زیرا در آن دفتر هم محور کار معصومین (ع) اند.
به هر حال سخن زیاد است (اندر صورت و معنا). درباره ی شعرهای این شاعر این اندک را با پنج پرسش همراه کرده ایم که با پاسخ های صاعدی می خوانید. با این اقدام شاعر را انزوای گفت و گو نکردن با مطبوعات هم در آورده ایم تا بعد!
*آقای صاعدی در مجموعه «آخرین کلام خاک»، شعرهای آشنایی از مجموعه ی دیگرت وجود دارد، آیا گزیده ی دفترهای دیگر است؟، در صورتی که پاسخ«آری» است پس چرا- جز به اشاره- مختصات این گزینش- یادآوری نشده است؟
چرا از قالب های عروضی(شعر سنتی) شما در آن خبری نیست؟
**چون صحبت از آخرین مجموعه شعر من است، چه بسا پرت نباشد که آخرین نظرهایم را در تعریف از شعر بازگویم: فکر می کنم شعر قداست آمیزترین هنرها در فرهنگ بشری است. شعر کلامی است که تا قلب نخروشد از عقل نجوشد.
شعر پذیرفتنی ترین هنر برای کشف معنویت هاست. شعر ضمانتی موثق برای رسیدن و رساندن انسان ها به مدینه ی فاضله است زیرا شعر خلاقیتی است، که جوهره ی آن الهام است و الهام، نوعی وحی ضعیف است و کار وحی پاک کردن انسان ها از ناپاکی ها و به راه راست بردن آنان از کج روی هاست. شعر، کارش بازیافت تمتع های گمشده ی جان آدمی است و سایه ساری است که انسان در خلوت آن می تواند«خود» را ورق بزند و ناخواناترین سطور «خود» را مرور کند.
هر شعر حقیقی، منادی حقانیتی فرا زمانی و غیر قابل توجیه است. شعر حقیقی(انسان ساز) از زمان بیرون می زند و باشاعرش برای همیشه می ماند و بالاخره شعر، هنری نیست که محدود و مقید به چند تقسیم بندی درست و نادرست شود، هنری است که تحدید بردار نیست و به همین دلیل بیش از هنرهای دیگر درتمام فرهنگ ها مخاطب دارد. و مخاطب را صادقانه از محدوده های جسمی و روحی بیرون کشیده، موجب تکرار و تولّد وسعت های شفاف در آدمی می شود. اما اکنون در مورد مجموعه ی شعر«آخرین کلام خاک» و پرسش شما باید بگویم:
مجموعه ی «آخرین کلام خاک» همان گونه که در مقدّمه اش به طور ضمنی و گذرا اشاره شد، حاصل چهار دهه سرایش در شأن پیامبر و اهل بیت اوست که بعضی از اشعار آن طی این سال ها در جراید به چاپ رسیده. خاصه اشعار مربوط به فاطمه زهرا(س) قبل از این چاپ، در یک مجموعه در سال های 64-65 مجزا چاپ و منتشر شده است. به گونه ای دیگر می توان گفت«آخرین کلام خاک» تمامی شعرهای غیرموزون بنده درباره معصومین شیعه است. در ابتدای جمع آوری این اشعار، اشعار موزون در قالب های سنتی نیز در انتهایش آمده بود امّا هنگام مشورت، سلیقه ی دوستان شاعر نهایتاً بر اصرار حقیر چیره شد و قرار شد این مجموعه حاوی شعرهای سپید در شأن این بزرگواران باشد و یک مجموعه ی دیگر اشعار موزون را در خود جای دهد، که امیدوارم به زودی راهی بازار کتاب شود. مجموعه ای که غیر از اشعار مذهبی شامل غزل های اجتماعی، دوبیتی ها و مثنوی های عاشقانه و مضامین سیاسی در قالب چهارپاره و قصیده است.
*آثار و عنوان های شعرهای این مجموعه از نظر محتوا، آب زلال جاری است دررودخانه مستمر ولایت درباره ی هفت معصوم(به علاوه حضرت خدیجه(س)، حضرت زینب(س)، ابوالفضل العباس(ع) و حضرت قاسم (ع)،) از معصومان دیگر چه خبر؟
**شعر موهبتی است که تفکر شاعر را روی بوم تخیل و تصویر رنگ آمیزی و نقاشی می کند و در معرض دید دیگران قرار می دهد. حال، شاعر در هر فکری غوطه ور باشد، یا هر موضوع و ایده ای، فکرش را به خود مشغول کرده باشد به گاه جرقه الهام، همان فکر در قالب های رایج و متداول به شعر تبدیل می شود. با این مقدمه، در جواب سؤال شما، صریحاً می توان گفت آن گاهان که الهام سرایش شعر در من ایجاد شده، مصادف و هم زمان با تفکر به آن معصومین که به قول شما از آنها در«آخرین کلام خاک» خبری نیست، نبوده است. روشن تر این که در من تفکر درباره ی آن معصومین، با الهام شعری هنوز توأمان اتفاق نیافتاده است. و برای زدایش این نقیصه... با تکیه به این ضرب المثل که: شب دراز است و قلندر بیدار، در دهه ی ششم عمر بودن! در نیمه ی راه زندگی قدم زدن است! و تا صدو بیست! هنوز و هنوزا، راه و زمان زیادی در پیش دارم. شاید هنگام چاپ دوم، یا سوم، یا... خوانندگان همیشه عزیزم شاهد سرایش های بسیار درباره ی معصومینی که در این چاپ مفتخر به سرایش در مقام آنان نشده ام، بشوند.
اگرچه به اعتقاد شیعه، معصومین این مذهب، نور واحدند و با این تعریف در وصف هرکدام بگویی آن چنان است که دیگران را توصیف کرده ای. به این نیابت، جغرافیای شعر شیعی به نام این چهارده معصوم مرزبندی شده و شعر شیعی، شناسنامه ی علو شأن ایمانی و انسانی این چهارده تن است، آنان که جانشینان خدا در زمین و یگانه منادیان حق و عدالت برای انسان ها در این خاکدان اند. با اندیشه ای واحد و شأن و شخصیتی همانند و یگانه.
شاعر آیینی در مراقبه ای لحظه به لحظه،هم چنان باید مواظب باشد عشق و رؤیای این برترین ها را بادهای لجام گسیخته زمانه از یادش نبرند و تفکر درباره ی ایشان را موروثی موزون و مقدس بداند که درلباس شعر، سرانجام بشریت را به تعالی های فراموش شده اش پیوند خواهد زد و ازتسلیم شدن به نازیبایی ها به دور خواهد داشت. به هر حال، خیلی مسایل و ماجراهاست که می تواند شعر شود اما وقتی مذهب شعر شد، هیچ نکته ی مفید شعر ناشده ای باقی نمی ماند و حافظه ی انسان ها، همیشه تشنه ی شعر است. ببینید آنان که در عمرشان یک فرمول از برندارند، ابیات بسیاری به هرزبان در گنجینه ی ذهن خود دارند و یقین دارم فرمول دانی نخواهم یافت، که حداقل به تعداد فرمول ها در حافظه ی خود شعر نداشته باشد.
*جناب عالی شاعر محتوا گرایید و تلاش می کنید صورت سازی متناسب هم داشته باشید. به این سبب در «آخرین کلام خاک» درمواردی صورت فدای محتوا شده است. آیا تا کنون با این نگاه به ارزیابی شعر خویش نشسته اید؟
**هم چنان که قبلاً هم اشاره کرده ام، درست است که فرم وسعت و ظرفیت دارد و چون از انعطاف های مختلف به وجود می آید این استعداد را دارد که به برون و درون شعر خیزش دهد. ولی با تمام این کیفیات، شعر فقط فرمالیسم نیست، هم چنان که شعر محتواگرایی مطلق نیز نیست. فرم و محتوا، هرکدام به دور از «محض» شدن لازم و ملزوم تکامل یک شعرند. برازندگی یک شعر کامل، ایجاب می کند از این دو عنصر به گونه ای استفاده کند که جواب دهنده ی همدیگر شوند، یک کار هنری موفق، از تمام عناصر و مصالح که در دست دارد به جا بهره می برد. و معتقدم شاعری که تن و روحش را از فرم های ناپایدار خارج کند، بدون شک اثرش نیز از فرم گرایی محض یا محتواگرایی مطلق، بیرون خواهد شد. اگرچه مذهب و از مذهب گفتن، همان گفتن از محتواست و به قول شما محتواگرایی است اما این محتوا، کاملاً مناسب با فطرت انسان ها و هیچ غیرطبیعی نیست تا بخواهیم با فرم گرایی های امروزی، باعث توازن شعرمان شویم. من سعی کرده  ام در شعرهای مذهبی ام فرمی مناسب با محتوا را شالوده قرار دهم و چون مذهب، شالوده ای ظریف و مینیاتوری دارد. در بازنویسی های مکرر از هر شعرم، فرم آن شعر را تا آن جا که توانسته ام صیقلی و نازکانه تر کرده ام. حال ممکن است گاه فرم، از دست شده باشد که یقیناً اشاره ی شما به «فرم فدای محتوا» شده است به شاکله چنین اشعاری نظردارد. با تمام این اوصاف، بنده معتقدم وقتی در شعر عاملی جز شعر وجود نداشت، فرم و محتوا خود به خود هم طراز و همسنگ همدیگر تجلّی می یابد و در یک صیقل تکنیکی توسط شاعر دارای تفکر و تحلیل و تصویر می شود. چنین شعری خارج از تعاریف شعر به شکل ناب ترین کلام، پیشکش به مخاطب می شود.
*ویژگی شعر شما، روح مذهبی(دینی) همراه با عرفان سیالی است که درآن جریان دارد. به تقریب هیچ مجموعه ای از دفترهای شعر شما را ندیده ایم که یکی از مختصات یا هردو را با هم نداشته باشد(مجموعه ی پرسه در پاییز در این چهارچوب بحث خاصی را می طلبد.) با عنایت به سابقه ی دیرپایتان در این وادی، آیا توانسته اید به زبان شاعرانه ی خاص خود دست یابید؟
**در کار هنر، تفکرپوسیده و بی شکوه چیزی را نخواهد داشت و برای این که تفکر مصون از پوسیدگی بماند، باید متکی به مکتبی و فرهنگی شکوهناک و محکم باشد.
تا آن جا که تاریخ ادبیات ما نشان می دهد ماناترین هنرها، هنرهای دینی است. زیرا دین ریشه در فطرت آدم ها دارد و هنری که نقب به فطرت انسان ها می زند تا انسان هست، همراه با هنرمندش باقی خواهد ماند. هنردینی، به راستی جهش به سوی بی کران هاست. و در جریان شعری ایران به خصوص شعر معاصر ایران، حضوری متین و مشخص دارد.
اگرچه بعضی از اهل شعر درباره ی این نوع کار قضاوت های متفاوت و حتی متضاد دارند، امّا بنده معتقدم هنر دینی خاصه شعر آیینی در مجموعه ی والای امروزی اش ضربه ای بود تا خیلی مغرضان را، که شعر را جایگاه مذهب نمی دانستند و خود در میان شعرهاشان دفن می شدند از پیله هاشان خارج کرده، ملزم به اظهار عقیده درباره ی موجودیت بالنده و ضروری آن نماید. سال 1347 بود که دومین مجموعه شعر نوی مذهبی ام را با عنوان «غنچه های سرخ سجود» ساواک یک جا از چاپخانه برد و خمیر کرد. بگذریم که خمیر چنین کتاب هایی (کتاب های معترض بر پلشتی ها) درگلوی حکومت ها خواهد ماند و آن ها را دچار خفگی خواهد کرد. از آن زمان تا حال، چهار دهه از عمر پربار ادبیات نوین دینی می گذرد و در این مسیر، بزرگانی غیر قابل انکارپای فشرده اند که کار هریک، مکمل دیگری بوده است. و با این حال، هرکدام به زبان شاعرانه ای خاص دست یافته و مختصات شعری خود را، درفرم و محتوا به دست داده اند. اما در مورد کارهای خودم مشخصه ای بارزتر از «ایجاز» شعری نمی شناسم. مشخصه ای که اکثر دوستان شعرشناس آن را تأیید می کنند و در شعر سپید مذهبی، اعمال آن کاری آسان نیست.
*در هرجا صورت و معنا درآثارتان به تعادل می رسند، برغنای جوهره ی هنری آن افزوده می شود، تا چه میزان در این راه تلاش می کنید؟
**ارزیابی کار هر شاعر به عهده ی منتقدان و زبان شناسان است. و البته، بدون هیچ حب و بغض. که اعمال این دو خصیصه درکار منتقدان باعث پنهان ماندن بارهای منفی و مثبت اثر مورد ارزیابی خواهد شد.
اما این که بنده ناقد شعرهای خود نیز هستم یا خیر؟ فکر می کنم ارزیابی شخصی نمی تواند بازتاب نهایی و واقعی اثر هنرمند باشد. چرا که هنر و هنرمند در جهت تکامل گام می نهند وهمیشه فردا روزی دیگر برای خلق اثری برتر است. ارزیابی هنر، نوعی قضاوت درباره ی کم و کیف کاری است که هنرمند به جامعه ارایه می دهد و باید توسط ناقد به قصد روشن شدن خطوط مختلف یک اثر صورت پذیرد و چنان چه نقد توسط صاحب اثر انجام شود، به لحاظ خویشتن خواهی ممکن است خیلی از خطوط خراب و نازیبای کار از نظرش پنهان بماند به همین دلیل، معتقدم صاحب اثر باید حتی پس از چاپ و انتشار، باز و باز هم در اثرش مداقه کند و آن را به کمالش نزدیک تر سازد و این دقت و وسواس در کامل تر کردن هر شعری که سروده ام، کاری است که به من لذت می بخشد و هرگز از آن غافل نیستم، کسی چه می داند شاید به گفته ی شما دریافته ام که کارم در شاکله ی تعادل ها بر غنایش افزوده خواهد شد. من به همین منظور و برای رسیدن به تعادل، شعری را، بیش از بیست بار صیقل زده ام. با این همه معتقدم باز هم نمی توانم منتقد شعر خود باشم. بر این باورم که نقد یک ناقد باید اهرمی باشد برای حرکت های بعدی و برتر یک هنرمند و پتانسیلی برای رساندن مخاطب به کشف های تازه در اثر هنرمند. هم چنان که گفتم چنین کاری با «خویشتن خواهی» ما سازگار نخواهد بود، پس شاعر باید در انتظار ارزیابی صاحب نظران باشد و آماده پذیرفتن راهنمایی های به دور از غرض شعرشناسان.    

 

 
هیچ دردی
        بی تسکین

هیچ سنگی
            بی آواز

وهیچ لحظه ای
  بدون معجزه نیست

گاه
 که به عشق ایمان داری

۞۞۞

به ارتفاع بیدار عشق
 آویخته ام
تا انسان
     از خواب اعماق
                      برخیزد
وخویش را
         تا بی نهایت خدا
                     باورکند

 
www.easy-hit-counter.com
 

صفحه اصلی - آشنائی - کتاب نثر - کتاب شعر - کتابهای در دست چاپ - کلامی و پیامی- صاعدی و دیگران - تماس با ما - خدمات كارشناسي

تاريخ انتشار 1387- بروز شده : تابستان91 - حقوق سایت محفوظ و متعلق به صاحب سایت است - انتقال مطالب سایت با ذکر ماخذ آزاد است
نرم افزاری سایت : موسسه کبوتر