بخشي از مجموعه :
ترانههاي سكوت
مزامير درو
من اسير خوابهاي سنگيام
برفي از يك آسمان دلتنگيام
من كلامي بيتسلاّ بر لبم
بيحكايت در نيستانِ شبم
روزها غلطيده در رود خزان
آهدر راه گلو، خنجركشان
در نگاه ابرها جز بغض نيست
دستهايلحظههادردست كيست؟
دستهاي ما به دور از هر ستيغ
ميخورد خون جسدهاي دريغ
دستهاي ما به تنهايي كنون
منجمد گرديده در رقص جنون
دستهاي ما سفير فصل مرگ
چتريازخاشاكبرچشمان برگ
دستهاي ما طنين فاصله
كاسهگردان كويران صله
دستهاي ما رها در ذات قير
اسكلتواري ز هر بندش نفير
آبشار دستمان خشكيده است
روح در، از دستمان بد ديده است
دشتهاي دستمان مانده عقيم
شبنمستاني چنان خوب و كريم
دستهاي ما جدا مانده ز تن
دستهاي ما گليم اهرمن
دستهاي ما يتيمان دعا
ما بَزَكپوش حريم غوله
دستهاي ما گره روي گره
آن جذامي زادگان باكره
دستهاخاليستاز ادراك آب
دستها هُرم جهنمِ جرم خواب
در بياباني غبارآلود و سرد
دستها، آن اسبهاي خستهگرد
دست ما لال از مزامير درو
نيستديگر داسمان چون ماه نو
دستهاي ما خريداران جنگ
قاتل گلها، تبسمهاي رنگ
پل نگشته لحظهاي بر نهر ياد
دستهامان قيچي هر امتداد
تيغ تاراج است طرح دسته
كوه غارت لُبّ شرح دسته
دستهامان سايبان روح نيست
طيفطوفانند،دستي نوح نيست
دستهامان سرزمينهاي شرير
آه، مصنوعيست دستم را مگير
بومشهر عاري ز رنگ بوسهاست
دستها زنجيري كابوسهاست
=========
شب قائم، شب آئينة ذات تو
گويي جمله در رقصند ذرّات
سماع سنگ و شيشه بيسبب نيست
به پا خيز و بترس از نيش هيهات
=========
دوباره
ديدهاي پر اشك دارم
دوباره با دلم دلسوز و يارم
دوباره قطره ميلغزد به گونه
كه يادم آوَرَد دريا تبارم
=========
زند
دستم بسي از رعشة شوق
به ذكر يا علي بر سينهام طوق
خدا آنجاست كانجا بيكران است
علي را كو؟ كجا تحت و كجا فوق
=========
خرد
با غيض ميگويد مشدّد
كجا انسان بوَد اين ديو، اين دَد
تفرجگاهش اينك ماه و مريخ
زمين از جنگ او صد دوزخ بد |